محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

داستانهای پارسانامه (نی نی و ما)

واکسن پر

امروز رفتیم واکسن یکسالگیتم زدیم راحت شدی من مثلا میخواستم از راه برم خونه به کارام برسم ولی دوباره از خونه مامان جون سر دراوردم بخاطر همین گفتم بذار با لپ تاپ پدر جون عکساتو بذارم خب بریم سراغ عکسات اینجا اینقدر به خودت فشار اوردی که الکی گریه کنی اخرشم اشکت دراومد   رفتی روی مبل داری تی وی میبینی     ...
16 مهر 1392

پهلوون پارسا و خان سوم و چهارم دندون

خب پهلوونی مامانی دیگه اگه پهلوون نبودی که بخاطر دندونات اینقدر صبور نبودی 5روز پیش دندون سومت زد بیرون و امروز هم چهارمیش الهی من فدات شم  امروز سالگرد ازدواج من و بابایی هم بود مبارکمون باشه       ...
16 مهر 1392

پارسا دراستانه یکسالگی

پسر گل مامانی ووروجک شیطون مامانی امشب که داشتید با صدرا خونه اقاجون بازی میکردیدخودت به تنهایی بلد شدی وایسادی  دوباره چندروزیه هی کارای جدید میکنی کلمه های رفت نیست و...رو میگی عاشق کفگیر و ملاقه قاشق و ظرف و ظروفی کشوهارو که باز میکردی هیچ حالا دیگه کابینتها رو باز میکنی یعنی واویلا از دست تو از مبل هم به هر راهی هست میری بالا     دوربینمونم همچنان در حال تعمیرشدنه این چه مدل تعمیریه خدا داندتا حالا دوبار گفته درست شده رفتیم گفته هنوز خرابه واقعا ادم نمیدونه ازدست بعضیا به کی گله کنهحالا برای تولد هم دوربین نداریم     راستی تاحالا بهت گفتم که چند بار شماره خونه این و اونو گرفتی دیگه گو...
16 مهر 1392

مروری برخاطرات پسرم

   این عکس مربوط به یک ماه و نیمگیه برام جالب بود خودت غلت زدی اینوری شدی             این کلاهیه که روز زایمانم برات خریدیم       یه پارسا دارم قلقلیه                              مراسم گل غلتون توی روستای ونک خونه مامان اقا محمد       این عکسو بینهایت دوست میدارم توی باغ اقا منیر خدابیامرز که اقا جون اجاره کردی             اینم سفر جلفا تبریزه توی بازار جلفا ی...
15 مهر 1392

یه چشمه از اتفاقای این ماه

توی عکس بالا جانونی شده اسباب بازی شما به ماشین بازی هم جدیدا خیلی علاقمند شدی   علاقمندی به سیم پشت یخجال   اینجا هم وایسادی روی رورویکت   وقتی خسته میشی از بهم ریختن کشوها و میای تکیه میدی موقعی که میفهمی دارم عکس میگیرم ازت وایسادی بدون تکیه به جایی   تف بازی       انهدام یکی از هواپیماهات لامپشو کشیدی کندی بعد هم اینقدر کشیدی که دل و رودش اومده بیرون زور بازوتو برم من سه تا از ماشیناتم تایراشو دراوردی     از بس اب دهنت میرفت برات پیشبند بستم   شیطنت از چشم سیات میریزه     متفکر بزر...
10 مهر 1392

کشمکشهای پسر عمویانه

عزیزدلم روابطتتون با صدرا اینروزا خیلی جالب شده مامانی بینتون یه رقابت شدید ایجاد شده و اینکه دیگه فقط صدرا نیست که روی تو دست بلند میکنه تو هم همینطوری شدی چندتا مثال:1. چند شب پیش که صدرا زد توی گوش تو توهم زدی توی گوشش 2.دیروز داشتیم با زنعموت ترشی مینداختیم صدرا اومده بود توی ابکش  تو اومدی هلش دادی کیف میکنی چه دل خجسته ای داریم ما که با شما دوتا اتیش پاره هوس ترشی و ترشی انداختن میکنیم 3.یه بار که رو مبل بود پاشومیکشیدی که بندازیش پایین 4.هروقت گریه می افتی صدرا هم میاد تازه یکی میکوبه توی سرت میدونم هیچ کدوم اینا خنده دار نیست ولی خب من بعض وقتا نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و ازون...
10 مهر 1392

S111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111

`SWWWWWWWWWWWSSSSSSSSSSSSSSSSGقند عسل مامانی فرشته کوچولوی قشنگم   فقط هفت روز دیگه مونده تا یکسالگیت ومن همچنان مبهوتم که چقدر زود گذشت وچه شیرین  قشنگترین لحظاتمو برام توی این یکسال رقم زدی و هرروز نازترو ماهتر میشی بطوریکه همه شیفته تو میشن و اینقدر شیطون شدی که همه توی کف شیطون بودنت موندن یه لحظه اروم و قرار نداری همش درحال جنبیدنی از خونه بیزار و عاشق ددرو فوشولی وکشف چیزای تازه   کاری نداری این جایی که هستیم خونه خودمونه یا نه دو دقیقه ارومی و بعد عملیات شروع میشه  ازین طرف به اون طرف هرجامیریم از دست تو نهایت چیزاشونو جمع میکنن  منم که همه جا باید دنبالت راه بیفتم      ...
10 مهر 1392
1